English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 118 (8899 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
examination of witness's eligibility U تزکیه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
eligibility U شایستگی
eligibility U شایستگی برای انتخاب
eligibility U قابلیت
examination U استنطاق
examination U بازپرسی
examination U رسیدگی معاینه
examination U بازرسی
examination U آزمایش
self examination U درون خویشتن بینی
self examination U خود ازمایی
examination U امتحان
examination U تست
to take an examination U امتحان دادن
examination U آزمون
examination U معالجه کردن بازجویی امتحان کردن
examination U معاینه کردن
examination U امتحان ازمایش
examination U ازمایه
examination U ازمون
examination U امتحان
re-examination U پرس ازمایی مجدد
re-examination U بازپرسی مجدد
re examination U پرس ازمایی مجدد
re examination U بازپرسی مجدد
examination U محک
examination U بررسی
examination U معاینه
examination U بازرسی معاینه
examination U رسیدگی
cleared without examination U ترخیص بدون بازرسی
cross examination U بازجویی استنطاق بازجویی از شهود مواجهه دادن شهود
bar examination U امتحان وکالت
essay examination U امتحان انشایی
cross examination U به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
qualifying examination U امتحان صلاحیت
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
cross examination U بازجویی همگانی
cross examination U بازرسی
cross examination U استنطاق
examination anxiety U اضطراب امتحان
examination of the soil U ازمایش خاک
cross-examination U بازپرسی
cross-examination U پرسش و مقابله
soil examination U بررسی و ازمایش زمین ازمایش خاک
to give an examination U امتحان کردن
to sit for an examination U در امتحانی وارد شدن یاشرکت کردن
sit for an examination U در امتحانی شرکت کردن
psychiatric examination U معاینه روانپزشکی
previous examination U نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
To sit for an examination. U درامتحان شرکت کردن
cross examination U بازپرسی
To cheat in an examination. U درامتحان تقلب کردن
mental examination U معاینه روانی
To pass an examination . U درامتحان قبول شدن
to give an examination U صورت امتحان دادن
witness U گواهی دادن
witness U گواهی
witness U شاهد
witness U شهادت
witness U گواه
witness U دیدن گواه بودن بر
witness U شهادت دادن
witness U گواه شاهد شهادت دادن
witness U شاهد مدرک
witness U گواه اوردن
graduate record examination U امتحان ورودی بعد ازلیسانس
graduate record examination U جی ار ای
To mark the examination papers . U ورقه های امتحان رانمره دادن
eye-witness U گواه عینی
to call to witness U استشهادکردن از
eye witness U گواه عینی
to call to witness U بشهادت طلبیدن
to call to witness U بگواهی خواندن
witness heaven! U خدا گواه است
eye-witness U شاهد عینی
eye witness U شاهد عینی
as God is my witness ... U خدا شاهد است ...
To produce a witness. U دردادگاه شاهد آوردن
I saw it for myself . I was an eye –witness U خودم شاهد قضیه بودم
Jehovah's Witness U ارگانیمذهبیکهعقایدوایدههایبعضیازمسیحیانمبنیبرخاتمهپذیریدنیاراقبولدارند
to bear witness to U شهادت دادن نسبت به
to bear witness to U گوهی دادن به
witness stand U محلی که شاهد درانجا ایستاده و شهادت میدهد
false witness U گواهی یاشهادت دروغ
eye witness U گواه عینی
eye witness U شاهد عینی
expert witness U شاهد خبره
ear witness U گواه بگوش شنیده شاهدسمعی
challenging a witness U جرح شاهد
call to witness U گواهی خواستن از
call to witness U گواه گرفتن
bear witness U شهادت دادن
bear witness U گواهی دادن
witness box U جایگاه ویژه گواهان در دادگاه
witness box U جایگاه شهود گواه جای
in witness whereof U برای گواهی مراتب بالا
call to witness U به شهادت طلبیدن
skilled witness U شاهد متخصص
skilled witness U کارشناس اهل خبره
subscriping witness U مصدق
ocular witness U شاهد عینی
summoning a witness U استشهاد
subscriping witness U مسجل
producing a witness U استشهاد
subscriping witness U گواهی کننده سند
mountains witness U کوه هاهم گواهی میدهند حتی کوه ها.......
to bear witness U گواهی دادن
I was an eye witness to what happened. U من حاضر وناظر وقا یع بودم
My clothes are a witness to my poverty. U لباسی که بتن دارم شاهد فقر است
he summoned god for witness U خداراشاهدگرفت
he summoned god for witness U خدارابگواهی طلبید
The written statements of the witness. U اظهارات کتبی شاهد
to compel the attendance of a witness U وادار به حاضر شدن شاهدی [قانون]
ceeb (college entrance examination board U شورای امتحانات ورودی
tradition related by successive witness U سنت متواتر
tradition related by successive witness U تواتر
The regulations prescribe that all employees must undergo a medical examination. U آیین نامه تجویز می کند که همه کارکنان باید آزمایش پزشکی بدهند.
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com